مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
مهیار جونمهیار جون، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

هدیه های آسمانی

دومين دندونت هم در اومد نازنازي

سلام مهتا جونم ... آخ جون بازم از اون مرواريد خوشگلا درآوردي عسل خانوم ... من از تو بيشتر ذوق دارم ... ولي گاهي كه فكر مي كنم مي بينم داري بزرگ مي شي دلم براي اين لحظه ها تنگ مي شه ... عيب نداره در عوض خانوم مي شي بزرگ مي شي ناناز مي شي ... راستي چه لمي دادي بابا ... پايي رو پا انداختي ...       اينجا هم كه يه آدم برفي خوردني شدي مي گي نه نگاه كن ...         اينجوري نگام نكن مي خورمتا ... الهي مامان فداي قد و بالات بشه ... يعني چيزي تو دنيا شيرين تر از تو هم هست ؟؟؟  ...
22 آبان 1390

موش موشك

      موش موشك مامان ديگه دندونش خوب معلوم شده ...  امروز كه اومدي تو آشپزخونه  به مامان كمك كني تونستم يه عكس بگيرم كه يه ذره دندونت توش معلومه   ببين ...     راستي موهاي نازتو كوتاه كردم دلم نميومدا ولي خوب مي رفت تو چشماي خوشگلت و اذيتت مي كرد   اينجا آب دهنت آويزونه معلومه بازم داري از اون مرواريد سفيدا در مياري مامان جونم ...       فكر به آينده ...       اينم دو تا عكس خوردني ....           اينجام براي مامان ناز مي كني خوب حق داري نازت خريدار داره ...       به اي...
19 آبان 1390

اولين برف پاييزي

    سلام به خوشگل مامان ... عزيزم امروز اولين برف پاييزي اومد و الان كه دارم برات مي نويسم تو خواب ناز هستي ... راستي تو كه نمي دوني برف چيه هنوز ولي خوب مامان برات عكس مي ذاره تا ببيني ... عزيزم خونه مامان جوني بوديم چند روز ... برات يه لباس خوشگل خريده با يه شال و كلاه ناز ... ببين چه ذوقي كردي پوشيديش ...               ...
17 آبان 1390

جشن دندوني

  سلام عزيزم .... قربونت برم اينقدر اين روزا اذيت شدي كه نگو ... سرما خوردگي خيلي اذيتت كرده ... اينقدرم گريه كردي كه صدات حسابي گرفته ... ايشالا كه زودي خوب مي شي مامان فدات بشه ...   راستي مامان جوني برات جشن دندوني گرفت و برات آش دندوني پخت ...               بعدشم يه چيزايي درست كرد و ريخت رو سرت و تو انتخاب شغل هم اول كتاب برداشتي و بلافاصله رفتي سراغ كنترل تلويزيون .... فكر كنم تو هم مي خواي مثل مامان و بابا بري سراغ الكترونيك ... اي بابا نكن خطر داره بچه جون ...             بابا لااقل طلا رو برمي داشتي طلا فروش مي شدي ...
7 آبان 1390

جوونه زدن اولين دندون شكوفه بهاري مامان و بابا

  سلام شكوفه ناز من ... هورا بالاخره دندونت دراومد ديروز كه با ليوان بهت آب مي دادم ديدم يه صداي تق كوچولو اومد يعني اينقدر بغلت كردم و بوسيدمت كه خودتم تعجب كردي  ... آره دندونت دراومده بود ... دندون جلوي پايين سمت چپ مباركت باشه عزيزم ... ايشالا هر روز موفق تر از ديروز باشي ... فقط بديش اينه كه اين روزا سرما خوردي و سرفه هاي بدي مي كني مامان جون ... ايشالا زودي خوب مي شي .... ديشب مامان به مناسبت دندون درآوردنت پيتزا درست كرد و مامان و بابا خوردن ... حيف كه خودت نخوردي البته از طريق ديگه اي مي خوري كلك مگه نه عكسشو مي ذارم تا ببيني ... اينجا هم بعد سرما خوردگي يه خواب حسابي رفتي خرگوش خانومم بالاي سرت نشسته كه يه وق...
4 آبان 1390

6 ماهگيت مبارك عسل و مرباي مامان

  سلام به خوشگل خانوم مامان ... عزيزم فردا 6 ماهه مي شي ولي چون فردا جمعه بود امروز واكسن زدي ... الهي مامان فدات بشه ديگه تا 1 سالگي راحت شدي ... اين خانوم دكتر همش بهت واكسن مي زنه اي بابا ... قدت شده 70 سانتي متر و وزنتم 9 كيلو عزيزم داري كم كم به مامان مي رسيا فداي اون قد و بالات بشه مامان .... اينجا هم يه خواب راحت رفتي بعد واكسن ... خواباي خوش ببيني توپولم         ...
28 مهر 1390

اولين تولدي كه مهتا جون رفت

سلام عزيزم ديروز رفتيم تولد امير جون پسر دوست بابا كلي هم خوش گذشت ... همه چيزو با تعجب نگاه مي كردي ببين آخرشم خسته شدي و خوابيدي       اين آقا پسرم اميره كه تولدش بود اين دختر خانوم خوشكلم هانا جونه ...       اينم اون ماشين خوشگله اميره كه مامان مي خواد برات بخره تا باهاش قام قام كني  عسل مامان      شب قبلشم رفته بوديم پيش دوستاي بابا تو كرج ... اونا بردنت بيرون و برات اين لباساي نازو كه تو تولد پوشيدي خريدن   با يه پوتين بامزه ... واقعا دست عموها درد نكنه اين موزيك ساز با عروسك رقاص بامزه رو هم اونا برات خريدن مامان جون     ...
23 مهر 1390

اولين سوپ براي مهتا گلي

       امروز براي اولين بار مامان برات سوپ درست كرد خوشگل من ... هنوز خوابيدي و نخوردي .... اميدوارم خوب بخوري و حسابي تپل مپل بشي عزيز دلم   نوش جونت .... اينجا هم داري با دست سخنراني مي كني ...   اينجا حاضر شدي كه بري ديدن مامان جوني چون از مشهد اومده عزيزم ...       اينا رو هم خودم دوست دارم برات مي ذارم ...             اين لباس خوشگلو مامان جوني و بابا جوني از مشهد برات آوردن ... اين كش موي بامزه رو هم زن دايي زهرا برات آورده           اينم مهتا در لباس جديد   ...
21 مهر 1390