مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره
مهیار جونمهیار جون، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

هدیه های آسمانی

عید غدیر

امروز عید غدیره و از اونجایی که جوجوی مامان سیده خانومه تصمیم گرفتم واست یه عیدی کوچولو بگیرم . یه جفت جوراب خوشکل مامانی صورتی و یه ست شماره صفر که سفید و صورتیه ایشالا به سلامتی استفاده کنی قند مامان و بابا . عیدت مبارک باشه سیده خانوم . بابا طه هم واست یه بادی و شلوار انتخاب کرد که سفید و قرمزه و ماهی داره عسلکم .  دست بابا طه هم درد نکنه دیدی اونم خیلی دوست داره ها شیطون .         ...
4 آذر 1389

معلوم شدن جنسیت عزیز دلم

سلام دخمل نازم . بالاخره رونمایی کردی و معلوم شد یه دختر نازنازی هستی . امروز رفتم سونوگرافی و معلوم شد همه چیت سالمه مامانی . وزنت ۲۸۶ گرم بود قربونت بره مامان . تازه مامانی و بابایی هم اومدن . بعدشم رفتیم خونه مامانی تا یه شام خوشمزه بدم پرنسس مامان بخوره . نوش جونت عزیزم . ...
29 آبان 1389

مسافرت به شمال

سلام به جوجوی نازم . امروز داریم میریم مسافرت اگه گفتی کجا ؟ آفرین داریم میریم شمال پیش مامان بزرگ و دایی علی و زن دایی زهرا . زن دایی زهرا وقتی شنید تو راهی خیلی خوشحال شد . مامانی که خیلی ویژه دوست داره خوش به حالت . دایی علی هم واست یه لواشک ترش خوشمزه خریده بود که با اجازتون ما هم خوردیم ولی در اصل مال تو بود جگر مامان . عجب مامانی داری تازه واست یه رکابی و شورت خریده که خیلی خوشکله ناناز مامان .   آره رفتیم لاهیجان و شما برای اولین بار سوار تله کابین شدی فکر کنم خیلی خوشت اومد که یه حرکتایی از خودت نشون می دادی نازگلی جونم . قراره همین روزا معلوم شه که می خوای واسمون عروس بیاری یا دوماد . امیدوارم سالم باشی جوجوی م...
25 آبان 1389

دومین دیدار ما با تو گلم

امروز وقت دکتر داشتم تا ببینم جوونه دست و پای نازت در اومده یا نه وای چقد شیطون بودی . دکتر هر وقت پیدات می کرد یه دور می زدی . خلاصه حسابی گذاشته بودیش سر کار . الهی مامان قربون دست و پاهای نازت بره . همه چیت خوب بود عزیزم . دلم می خواست بخورمت ولی خوب نمی شد . ...
29 مهر 1389

تپیدن قلب جیگر مامان و بابا

بازم سلام . عزیزم امروز اولین بار صدای قلب کوچولوتو شنیدم . وقتی بابا طه قلب کوچولوتو رو صفحه دید باورش نمی شد که قلبت اینقد قوی باشه گل مامان . دکترتم یه دکتر هندی بامزست . خلاصه بعد دیدنت تو صفحه سونوگرافی کلی ذوق کردیم . ایشالا قلبت همیشه سالم باشه و خوب خوب بزنه . خلاصه اینکه از اومدنت خیلی خوشحالیم . لحظه شماری می کنیم تا بیای عسل مامان . ...
17 شهريور 1389

ورود عسلک به زندگی ما

سلام به نی نی خوشکلم این اولین مطلبیه که دارم واست می نویسم . امروز اول شهریور ۸۹ و من امروز با بی بی چک فهمیدم که مامان شدم و خدا یه نی نی گولوی ناز تو دلم گذاشته . از خدا به خاطر هدیه ای که بهمون داده ممنونیم هم من و هم بابایی . اینم یه بوس تپل از طرف مامان مریم و بابا طه واسه جوجوی نازمون . همین امروز رفتم دکتر و آزمایش خونم هم مثبت شد . دیگه از وجودت مطمئن شدم گوگولی مامان . وقتی اومدیم تو خونه جدید دیدم یکی از اتاق خوابا که اتاق خواب گلک ناز منه نقاشی کودکانه داره فهمیدم که دیگه تو داری از راه می رسی عشق مامانی .     ...
1 شهريور 1389