مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
مهیار جونمهیار جون، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

هدیه های آسمانی

تولد تولد تولدت مبارک مهیار جون

سلام به مهتا گلی نازگلک مامان و مهیار جونی قند عسل مامان  جونم براتون بگه میوه های زندگی من که مهیار خان ما در تاریخ  96/9/14  ( سه شنبه ساعت 2:40 ) در بیمارستان سورنا توسط دکتر عزیز و مهربون ویجی کومار ساکاموری چشمای قشنگشو به دنیا باز کرد .  اما چه شبی ... به به .... 17 ربیع الاول و تولد حضرت محمد ... چه وقتی بهتر از این ... واقعا روز تولد مهیار جون خیلی خاصه شکر خدا ..... وزن تولد : 3 کیلو و 700 گرم .... قد : 51 سانتی متر و دور سر : 36 سانتی متر  مهیار جونی یکم از مهتا جونی کوچولوتر بود خوب آخه یه هفته زودتر به دنیا اومد قند عسل ما .... و اما بهتره به جای شرح مطلب بیشتر از عکس استفاده کنم...
30 آذر 1396

تولد گل پسر قند عسل

سلام به مهتای نازم  الان که دارم می نویسم با مامانی رفتی خونشون که فردا باهاش بیای بیمارستان برای دیدن مهیار جون .  خونه خیلی خالی شده و من هم یه حس عجیب دارم . نمی دونم استرسه ، اضطرابه ، حس دوباره مادر شدنه  نمی دونم اسمش چیه فقط اینو می دونم که دل تو دلم نیست .  مهیار جون قراره فردا عصر به دنیا بیاد . باز هم توسط دکتر کومار دوست داشتنی ولی این دفعه تو بیمارستان سورنا  مهیار جون من و بابا و مهتا گلی به شدت منتظر اومدنت هستیم ... اما چه شب زیبایی داری به دنیا می یای قند عسل شب 17 ربیع الاول که مصادف با تولد پیامبره .... ایشالا که مثل تاریخ تولدت خوش قدم باشی عزیزم .  مامانی می گه شب او...
13 آذر 1396

پیشرفت مهتا گلی

سلام به آبجی مهتای نازنازی . آره دیگه الان شدی آبجی مهتا یعنی دیگه کم مونده ... اومدم چند تا عکس از مشق و نقاشی هات بذارم تا ببینی ماشالا هزارماشالا چقدر پیشرفت کرده نازگلک من .  این روزا هم مدرسه می ری هم برای اومدن داداش مهیارت لحظه شماری می کنی جیگرم ... ایشالا وقتی اومد هم همینطور دوستش داشته باشی عشق مامان ... اینجا رفتی پای تخته برای املا و خانم اسعدی هم خیلی ازت راضیه خدا رو شکر ...      اینم یکی از مشقات ببین چه تمیز و قشنگ نوشتی مامان قربونت بره ...     در مورد نیکی به پدر و مادر هم یه نقاشی کشیدین که خیلی برام جالب بود ...  تو یه قسمت داری به من گل م...
8 آذر 1396

خرید برای داداشی

سلام به مهتای ناز مامان  این روزها خیلی کار داریم خیلی . باید خودمون رو برای ورود داداشی آماده کنیم .  از طرفی می ری مدرسه و کلی چیز یاد گرفتی . حرف آ و ب رو یاد گرفتی . کلی ریاضی خلاصه حسابی بزرگ شدی نازگلکم .  یه روز خانم معلمتون خانم اسعدی دوست گفته بود که از خانوادتون نقاشی بکشین و ازشون تشکر کنین . تو هم اینو کشیدی و دادی به من عزیزکم      یه روزم گفتی برای خودم برنامه ریزی کردم و چون سواد نداری بنویسی نقاشی کشیدی . آخه ببین چه بامزه کشیدی ! صبحانه نیمرو    اونای دیگه هم یعنی شام بخوری و کارتون نگاه کنی . بعدش ساعت 9 بخوابی و ساعت 7 پاشی صبحانه بخوری ...
3 آبان 1396

جشن شکوفه ها

سلام به نازگلک خودم .... چطوری مهتا گلی ... باورم نمی شه داری می ری کلاس اول  ماشالا چه زود بزرگ شدی ؟ یعنی منم با همین سرعت پیر شدم .... ای وای یاد سرپایینی زندگی افتادم حالا ولش کن ... امروز رفتیم مدرسه لواسانی و جشن شکوفه ها برگزار شد . یعنی 28 شهریور .... خیلی کیف داره وقتی آدم می بینه ثمره زندگیش به بار نشسته  خیلی خیلی می چسبه .... تو هم که میوه زندگی منی مگه می شه با دیدنت کیفور نشم ؟؟؟؟ از خود جشن عکسی ندارم گفتن بهمون دی وی دی می دن ... فقط از خونه که حاضر شدی و ورود به مدرسه .... ایشالا که هر روز مامان و بابا شاهد پیشرفت میوه زندگیشون باشن ....  برات یه کادو گرفتم که یادت باشه مدرسه رفتن خیلی مهمه ....
28 شهريور 1396

اتفاقات اخیر

سلام به مهتای ناز مامان  چطوری خوشگلم ... نازگلکم .. میوه زندگی من .... ایشالا همیشه شاد و خندون باشی  اومدم برات بنویسم که اخیرا چه اتفاقاتی افتاده ...  اول از همه و نکته خیلی مهم اینه که دوچرخه سواری رو یاد گرفتی بدون کمکی  ..... هورا و این یعنی یه پیشرفت بزرگ برای نازگلک من ....  یه روز هم رفتیم مانتوی مدرست رو گرفتیم تا باهاش بری مدرسه و امسال دیگه بتونی برای خودت کتاب بخونی      اینم روبروی مهد دریای مهره که کلی باعلاقه می ری توش ...      راستی یه روز شرکت ما جشن بیست سالگی گرفته بود که شما اصرار داشتی با من بیای ... منم از خدام بود ...
19 تير 1396

ثبت نام در مدرسه جدید

سلام به مهتای گلم  امروز که 20 خرداد 96 هست رفتیم برای اینکه توی مدرسه جدید ثبت نام کنی . مدرسه هیات امنایی شهید  لواسانی .... مدرسه خوبیه و از همه مهمتر اینکه یه حیاط خیلی بزرگ داره که می تونی حسابی با دوستات  توش بازی کنی .  اول رفتیم پیش مدیر که یه خانوم خیلی مهربون بودن و من خیلی ازشون خوشم اومد . ازت چند تا سوال کرد و  خواست براش شعر بخونی . تو هم شعر آقا پلیس مهربون رو براش خوندیو کلی ازت خوشش اومد .  تو همون ورود به مدرسه کلی دوست پیدا کردی ... یعنی روابط عمومیت منو کشته نازگلکم ... حالا چنذ تا عکس از حیاط مدرسه می ذارم که داشتی با دوستات اونجا بازی می کردی .    &...
20 خرداد 1396

جشن فارغ التحصیلی پیش دبستان منان

سلام به روی ماهت عزیزم  مبارکه فارغ التحصیل شدنت نازگلکم ... ایشالا از دانشگاه فارغ التحصیل بشی میوه زندگی من عمر من نفس من  31 اردیبهشت 96 پیش دبستانی تموم شد و برات جشن گرفتن . هم جشن بود هم تولد هشت از دوستات  موقع شروع مراسم گفتن مهتا بیاد قرآن بخونه ... منو می گی اشک تو چشمام جمع شده بود .... نمی دونی چه  لذتی داره آدم ثمره زندگیش رو ببینه .... من و بابا کلی ذوق کردیم با دیدنت ... کلی شعر خوندی هم فارسی هم  انگلیسی و ما هم همش کیف کردیم قربون اون قد و بالات برم من ....           اینم عکس اصلی      راستی کار...
1 خرداد 1396