چند روز سخت
سلام به مهتاي نازم
خوبي مامان فدات بشه ........
هميشه اينجا برات خبراي خوب داشتم
اما الان خبر خوبي ندارم ............. جمعه 18 اسفند بهمون خبر دادن كه مامان بزرگ مهربون رفته پيش خدا
مهتا جون مامان بزرگ تو رو خيلي دوست داشت . مي گفت هر روز كه از خواب پا ميشه اول از همه عكس تو
رو مي بوسه عزيز دلم .........
اين اواخر همش به من مي گفت مهتا رو بيار ببينم منم مي گفتم ايشالا عيد اما نمي دونستم كه ديگه براي
مامان بزرگ مهربونم عيدي در كار نيست .............
خدا روحشو قرين رحمت كنه ......... دلم مي خواد هر كي اين پستو مي خونه براي مامان بزرگ مريم فاتحه
بخونه ........... اينقدر مهربون و دوست داشتني بود كه الان حتما جاش خوبه
مامان بزرگ مهتا هميشه به يادته ... منم برات قرآن مي خونم كار ديگه اي از دستم برنمياد
همش ياد روزاي دانشجويي مي افتم چقدر برامون زحمت كشيدي
اسم منم از رو خودت برداشته بود مامانم ........ نمي دونم ديگه چي بنويسم فقط اينو بدون كه هيچ وقت
فراموشت نمي كنيم ...........