ورود به پيش دبستاني
سلام به مهتاي ناز نازي من
بالاخره روز موعود فرا رسيد و مهتا جون من وارد مدرسه شد . 17 مهر 95 اولين روز تحصيلي مهتا جون شد و مهتا
وارد دنياي جديدي شد .
اميدوارم كه گل من هر روز موفق تر از ديروز باشه و از زندگيش لذت ببره ....
اسم معلمت هست خانم اسماعيلي و البته به قول خودتون بهار جون .... جونم واست بگه كه يكم واست سخته
چون مدام بايد كفش پات باشه و مقنعه رو سرت ولي خوب كم كم عادت مي كني نازگلكم ....
صبح برات اسپند دود كردم و از زير قرآن ردت كردم كه ايشالا هميشه قرآن پشت و پناهت باشه .
اينم از كتابات كه جلدشون كرديم ....
ايشالا كه نازگل من موفق باشه و بدونه كه در هر صورت عشق اول و آخر من و باباشه
توي مدرسه هم از زير قرآن ردتون كردن .... وقتي مي رفتي اشك تو چشماي من جمع شده بود.....
با اينكه مهد مي رفتي ولي يه دفعه احساس كردم بزرگ شدي و داري از من جدا مي شي .......
ولي خوب زندگي همينه ديگه .... بچه ها بزرگ مي شن و مي رن ........ ايشالا كه با موفقيت برن .....
و دل خوشش براي پدر و مادر باقي بمونه ....
هميشه دوستت دارم عزيزم