گزارشی از این روزهای مهتا
گزارشی از این روزهای مهتا سلام به دخمل نازم
بازم طبق معمول سرم شلوغ بوده و وقت نکردم برات بنویسم عزیزم ... ولی الان دیگه تصمیم گرفتم از این روزهای
قشنگت برات بنویسم تا خاطرات قشنگ کودکی برات ثبت بشه ....
با خودم فکر می کنم وقتی بتونی بخونی و بیای اینجا چه حسی داری ؟؟؟؟؟
تلاشمو می کنم تا برات چیزهای جالبی بنویسم نمی دونم موفق بودم یا نه !!!
بگذریم
جونم برات بگه این روزا کلی تو مهد کاردستی درست کردی و کلی پیشرفت کردی . به شدت عاشق نقاشی
هستی و همین که می رسیم خونه بساط نقاشی پهنه .... هر وقت هم می ریم خرید قطعا باید یه وسیله برای
نقاشی بخری مثلا دفتر پاستل مداد رنگی تراش ... خلاصه بساطی داریم دیگه
عکسای کاردستی هاتو می ذارم ...
اینم کار چاپه که تو مهد انجام دادی ...
ببین چه نمایشگاهی برامون درست کردی ...
یه روز رفتیم باغ وحش و از دیدین حیوونا کلی کیف کردی ....
و اما اسباب بازیهای جدید که همشون فقط دو سه روز تو دل کوچولوت جا دارن .... یه روز رفته بودی پارک برای
دوچرخه سواری .... بچه های بزرگتر باهات بازی نکردن و تو کلی ناراحت شدی .... بهت گفتیم مهتا جون عیب
نداره اونا بزرگترن می خوان خودشون بازی کنن ولی تو گفتی نه که نه .... خوب بچم دوست داره با همه ارتباط
برقرار کنه قربونش برم
اینم لحظه خرید دوچرخه که کلی ذوق داشتی و فقط گفتی صورتی می خوام و بس !!!
چند تا عکس بدون شرح هم برات می ذارم ...
اینم کالسکه و اسکوترت که گاهی سرگرمت می کنن ...
یه کیف کوچولو داری که کلی عاشقشی هر جا می ری با خودت می بری ....
جند تا عکس هم تو مهد گرفتی که من خیلی دوسشون دارم البته خودتو بیشتر دوست دارما 
اینجا هم حاضر شدی بریم عید دیدنی آخه عید فطر بود . کل ماه رمضونو با من نماز خوندی قبول باشه ...
تازه کلی هم برای شفای مریضا دعا می کردی دختر مهربون من
یه روز که رفته بودیم زنجان گفتی بریم شهر بازی .... لحظه ورود رو دوست نداشتی چون با آقای گوریل انگوری
روبرو شدی .... خوب خداییش حق داشتی این چیه آخه ..... ولی بعدش کلی کیف کردی ...
خوب دیگه برم .... الهی که همیشه تنت سالم باشه و دلت خوش گرمی خونه ما 
