جشن دندوني
سلام عزيزم ....
قربونت برم اينقدر اين روزا اذيت شدي كه نگو ... سرما خوردگي خيلي اذيتت كرده ... اينقدرم گريه كردي كه صدات حسابي گرفته ... ايشالا كه زودي خوب مي شي مامان فدات بشه ...
راستي مامان جوني برات جشن دندوني گرفت و برات آش دندوني پخت ...
بعدشم يه چيزايي درست كرد و ريخت رو سرت و تو انتخاب شغل هم اول كتاب برداشتي و بلافاصله رفتي سراغ كنترل تلويزيون .... فكر كنم تو هم مي خواي مثل مامان و بابا بري سراغ الكترونيك ... اي بابا نكن خطر داره بچه جون ...
بابا لااقل طلا رو برمي داشتي طلا فروش مي شدي خوب قربونت برم من ...
راستي دايي محمد برات يه گوشواره خوشگل خريد و خاله لعيا هم برات يه لباس ناز خريده دستشون درد نكنه ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی