دايي علي و زن دايي زهرا دارن مي رن
سلام خوشگلكم
الان كه دارم اينو برات مي نويسم تو لالا كردي و داري خواب فرشته ها رو مي بيني ....
شنيدم يه فرشته ناز مثل خودت با آب داغ سوخته و رفته پيش فرشته ها ... اسمش انار بود ...
يعني دلم ريش ريش شد ...
ماماني براي مامانش دعا كن كه طاقت بياره ...
راستي دايي علي و زن دايي زهرا دارن يه چند وقتي از پيشمون مي رن .... زياد نيست همش چند وقته
البته اينو واسه دلخوشي خودم مي گم به كسي نگيا ...
ديشب خونه ما بودن و كلي با هم عكس گرفتيم .... شايد تا سال ديگه همديگرو نبينيم ...
ولي دعا مي كنيم اونجا بهشون خوش بگذره .... موفق باشن ... باشه ماماني
دايي جون و زهرا جون مهتا براتون آرزوي موفقيت مي كنه ... ايشالا كه دوري زياد براتون سخت نباشه و اونجا به چيزايي كه دوست دارين برسين ...
براي ما هم سخته ولي خوشبختي شما براي ما از همه چي مهمتره ... اينا رو مهتا نوشته ها
اينم چند تا عكس كه دايي ازت گرفته
اينم عكس خداحافظي بگو دايي و زهرا جون ايشالا به سلامت برين و برگردين ....