شيطنت ها كار دستمون داد
سلام مهتاي نازم
امروز خيلي عذاب كشيدي ........ مي دوني چرا
چون رفتيم دكتر و آقاي دكتر دو تا مغز تخمه آفتابگردون از تو بينيت درآورد ....
اينقدر گريه كردي كه من ديگه ضعف كردم .........
ولي بازم خدا رو شكر كه در اومد ........ نمي دونم چرا هر چي دستت مي ياد مي كني تو بينيت
بس كه شيطوني دخمل ..........
يه چند روز بود احساس مي كردم يه بوي بد از بينيت مي ياد ... اين بود كه شك كردم و بردمت دكتر
ديدمت بعله دختر خانوم شيطون ما شيطنت كرده
بازم شكر خدا كه فهميديم و درش آورديم
حالا بايد چند روز دارو بخوري تا مشكل بوي بينيت هم رفع بشه قند عسلم ..........
الان مي فهمم مامانم و به تبع اون مامان بزرگم چقدر زحمت كشيدن تا ما ها رو بزرگ كردن
خدايا هواست به مامان بزرگي باشه ها ........... خودت مي دوني چقدر مهربون بود
اينم چند تا عكس از آخرين روزاي برفي سال 91
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی