سفر به چمخاله
مهتا جونم
امسال تصمیم گرفتیم بریم شمال که شما کنار دریا حسابی بازی کنی و تنی به آب بزنی .... این شد که راهی
شدیم .... تو لحظه شماری می کردی که بری کنار دریا و با هیوا جون شن بازی کنی ........
بالاخره زمان موعود رسید و راه افتادیم ......... اول رفتیم خونه دایی علی و اونجا کلی با هیوا جون بازی کردی
بعدشم راهی ویلا شدیم و رفتیم کنار دریا .......... دیگه از اینجا به بعدو ببین دیگه
آخه این فیگورات منو کشته ........
اونجا چند تا آکواریوم بود که فقط می گفتی کنار اونا بشینیم واسه غذا خوردن .... علاقه عجیبی به ماهیا
داشتی ..... برام جالب بود ...
چند تا عکسم از فضای سبزش می ذارم ........
راستی اونجا دوچرخه سواری و قایق سواری هم کردی ....
ایشالا که بهت حسابی خوش گذشته باشه و همیشه بری سفر و کیف کنی گل گلکم ....
راستی یه شب که تشنت بود بهم گفتی مامان برو برام آب بیار ........ منم خیلی خسته بودم ...
گفتم مهتا جون خودت برو آب بیار .......
گفتی الهی فدات بشم مامان برو برام آب بیار دیگه من حسابی خلع سلاح شدم دیگه ........
بس که زبونت شیرینه خوردنی من ..........