مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره
مهیار جونمهیار جون، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

هدیه های آسمانی

19 ماهگيت مبارك مهتا گلي

سلام به عسل مامان عزيزم ديگه 19 ماهه شدي كم كم مامان بايد دنبال يه راهي باشه كه ديگه جي جي نخوري خوب ديگه كلي بزرگ شدي ماشالا الان ديگه عيبه جي جي بخوري مگه نه ....   اينم چند تا عكس از اين روزا             ايشالا 100 ساله بشي نه 120 ساله بشي قندك من .... راستي بابا طه اين روزا برات يه تاب خوشگل بسته كه كلي باهاش بازي مي كني و خدا رو شكر سرگرم مي شي ........ مامانم مي تونه به كاراش برسه مگه نه ....     ...
29 آبان 1391

مستند يك روز با مهتا جوني

اول كلي بازي كردم ....... با مامانم توپ بازي كردم و قايم باشك بعدش كلي خسته شدم .... مامان گفت بيا ناهار بخوريم منم دخمل خوبي شدم و رفتم ناهار..... اما چه ناهار خوردني .....       بعدش مامان تصميم گرفت منو ببره حموم چون جور ديگه اي تميز نمي شدم ....       تو حموم كلي آب بازي كردم       بعدش كه اومدم بيرون هوس كردم شيرين كاري كنم و مامانمو بخندونم ......       اينجا دخمل خوبي شدم ....... تازه موهامو خودم شونه مي كنم ........       و آخرش امان از دست خواب كه نذاشت مستندمو خودم تموم كنم ........ ههههه چه خواب بيستي...
21 آبان 1391

عيد غدير و سيده خانوم كوچولوي من

سلام به همه دوستان عزيز كه خواننده وبلاگ من هستين و سلام به مهتاي خوشگل مامان سيده خانوم كوچولوي من مهتا امسال با دست خودش عيدي داد و پول ها رو امضا كرد يعني دونه دونه مي ذاشتم جلوش و اونم يه امضاي مديريتي مي نداخت پاش مامان فداي اون امضا كردنت بشه عسل اين روزا ياد گرفته مي گه عسل ..... دايي ........ اوجايي به جاي كجايي وخلاصه كلي شيرين زبوني راستي مهتاي ناز من يه خبر خيلي خوب برات دارم .... يه دوست جديد داره برات مياد عسلم مباركه مباركه اينم عكس عيدي مهتا       راستي منو از نيمرخ ببينين ........ به موهام بگين ماشالا     ...
15 آبان 1391

واكسن 18 ماهگي

سلام به مهتاي عزيزم مامان از يه طرف خوشحاله چون مهتا 18 ماهه شده ....... 18 ماهگيت مبارك باشه خوشكلم ...  از طرفي هم ناراحته چون بايد واكسن بزني اونم 3 تا ........ واي واي واي    و اما از شيرين كاري هاي مهتا ....... مهتا اينقدر بامزه مي گه نه كه من مي خوام بخورمش ..... مي گه نننننننننننننننننننننننننننننننه يعني به شدت روزي نون پافشاري مي كنه ..... به جاي آره مي گه آده ........... كلمه هاي ديگه هم مي گه مثل ..... افتاد ... آشو يعني پاشو ميگم مهتا كتلت دوست داري ؟ كل سرشو تكون مي ده و مي گه آده يعني واقعا اون موقع خوردني مي شه .....   راستي الان كه دارم مي نويسم عزيز دل مامان خوابيده و چند روزه كه و...
3 آبان 1391

سفر به نوشهر

سلام به مهتاي نازم ........ اين روزا خيلي بهت خوش گذشت  آخه رفتيم شمال و شما كلي كيف كردي ...... دريا .... تاب بازي ...... كلي گاو ديدي و ذوق كردي تلكابين ...... خلاصه خيلي خوش گذشت ......... وقتي گاوا رو ديدي كلي ذوق كردي و ماما مي كردي .... كلي ازت فيلم گرفتم كه بعدا ببيني اما يكم از دريا مي ترسيدي نمي دونم چرا شايد چون موج داشت و ترسناك به نظر مي رسيد ........ خلاصه اين كه يه تعطيلات خوب رو با هم داشتيم هر چند كه شما خيلي شيطوني كردي كه اونم البته  شيرينه مثل خودت كه عسلي  اينم عكساي شمال ........                        &...
9 مهر 1391

عزيز مامان 16 ماهه شد

مهتاي ناز من 16 ماهه شد ..... مرواريد نهم هم كم كم پيدا شد و عزيز مامان الان ديگه 9 تا دندون داره ماشالا مهتا جون بچه فوق العاده با محبتي شده و اميدوارم هميشه اينطوري بمونه ..... يه بوس و بغلي مي كنه كه بيا و ببين ....... تازه دايي هم براش يه سوغاتي خوشگل آورده ..... دست دايي و زن دايي درد نكنه         دكمه اضافي رو لباس همينه ديگه بابا بچه رو ميخ كوب مي كنه ........ و چنين بود كه مهتا از حيرت در اومد .....       كم كم پاييز داره نزديك مي شه ..... رفته بوديم پارك و مهتا روي برگ هاي پاييزي راه مي رفت و خوشحال بود ....... البته دوغ هم مي خورد .....       ...
4 شهريور 1391

مهتا كلي بزرگ شده

آره ميدونين مهتا كلي بزرگ شده ... اين روزا ياد گرفته بره تو دستشويي و روي دستشويي خودش جيش كنه ....... اين يعني مامان من ديگه بزرگ شدم .......... باباشو يه جور خاص صدا مي كنه مي گه باباسيه  ....... نمي دونم منظورش چيه ولي اينطوري صداش  مي كنه ......... محبت كردنو خيلي خوب ياد گرفته ....... حسابي آدمو بغل مي كنه و مي بوسه ..... خيلي احساس خوبيه يعني خستگيم در مي ره ......... مهتا جوني خيلي دوستت داريم   اين روزا خيلي بانمك شدي و دوست داشتني تر از گذشته ...... ايشالا هميشه سالم باشي و شاد عسل خانوم مامان و بابا     ...
21 مرداد 1391

عكسهاي آتليه

سلام به مهتا گلي خودم خوبي مامي جون ....... مامان تصميم گرفت تو رو ببره آتليه تا وقتي بزرگ شدي عكساي خوشگل موشگل از خودت داشته باشي .... اما ........ امان از شيطونياي شما اينقدر شيطوني كردي كه حتي نشد گل سر تو عوض كنم و همه عكسات خراب شد ...... اينقدر ازمون نيرو گرفتي كه همين 4 تا لبخندو بزني ..... خلاصه اين كه خيلي سخت بود ..... آقاي عكاس هم لطف كرد و فايل عكساتو نداد .....  اين شد كه از رو عكسات با دوربين عكس گرفتم   و گذاشتم اينجا ....... خلاصه خيلي تلاش كردم ولي اوني كه مي خواستم نشد ...... عيب نداره بابا فداي سرت ... يكم كه بزرگتر شدي بازم مي برمت تا عكساي خوشگل بگيري عزيز مامان      ...
21 مرداد 1391