مهتا جونمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 30 روز سن داره
مهیار جونمهیار جون، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

هدیه های آسمانی

سفر به چادگان

سلام به مهتای نازم و همه خوانندگان عزیز دخترم خوبی .......... خوشگل من این روزا رفته سفر و حسابی بازی کرده ........ کلی با ببعی بازی کرده ......... کلی رانندگی کرده .......... کلی قایق سواری و تاب تاب عباسی و سرسره خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت و مخصوصا به مهتا جون ........... حالا گزارش سفر رو به صورت تصویری می ذارم تا ببینید ....... اول بگم چادگان یه ییلاقه نزدیکه اصفهان و بسیار جای قشنگ و خنکیه .... پیشنهاد می کنم یه بار امتحانش کنین .... خوب اما سفر ما ......... مهتا کلی ببعی دیده و باهاشون بازی کرده ...... واسه همه تعریف می کنه که ببعی می خواست منو شاخ بزنه ........     اینجا هم یه هتل باکلاس بین راهی...
16 شهريور 1392

خونه جدید

سلام به دخملی خودم دخمل تاب تاب عباسی این روزا همین که از خواب پا میشی میگی مامان بچه ها بیدار شدنا برم تاب تاب عباسی بخورم ... یعنی کلا ددری شدی رفت ...... همش دوست داری بری پارک خوب حقم داری تو خونه ای همش   یه خبر جدید دارم اونم اینه که مهتا جون رفت تو خونه جدیدش و الان یه اتاق صورتی خوشگل واسه خودش داره . بعله جا بجا شدیم و با اکباتان خداحافظی کردیم ... ایشالا که خونه جدید برامون خوب باشه و مهتا جون هر روز اینجا یه پیشرفتی داشته باشه و کلی از زندگی تو این خونه لذت ببره ........... ایشالا که دیگه کم کم بزرگ می شه و مامان مریم روز به روز بیشتر به دخمل نازش افتخار می کنه... عزیزکم خیلی دوست داریم من و بابا طه همه ...
17 مرداد 1392

هورا مهتا جون دیگه پوشک نمی شه

سلام به دخمل خانومم دخملم کلی بزرگ شده دیگه ماشالا واسه خودش خانومی شده دیگه پوشک نمی شه بهم می گی مامان قول می دم جیشمو بگم یعنی می خوام بخورمت وقتی بهم قول می دی مامان قربونت بره خلاصه دو سال و دو ماهه بودی که پوشک نشدی ....... مبارکه بزرگ شدنت گل گلکم ...
26 تير 1392

وقتي مهتا مشق مي نويسه

سلام به خوشگل خانوم من اين روزا خيلي مشق مي نويسي و نقاشي مي كني تازه كلي هم شعر بلدي يه توپ دارم قلقليه رو هم دوست نداري به قول خودت مامان نخون اصلا بدم مياد ... اينم مشق نوشتنت ....       اينجا هم داري كم كم از اكباتان خداحافظي مي كني ......             خوب من برم حالا كه خوابيدي به كارام برسم .....    ...
7 تير 1392

2 سال و 2 ماهگیت مبارک جوجه من

سلام به جوجه من یادمه وقتی تو شکمم بودی بهت می گفتم جوجولی یادش بخیر راستی ٢ سال و ٢ ماهه شدنت مبارک عسلم .......... رفته بودیم عروسی و کلی اونجا رقصیدی و بازی کردی .......... کلا خیلی با بچه ها بازی می کنی یعنی دیگه مامان و بابا رو نمی شناسی ......... فقط میگی نی نی بلم ..........     بستنیش خوشمزست ؟؟؟؟؟؟     اینجا هم که لم دادی ........   چند تا عکس دیگه هم می ذارم که تو اکباتان برات گرفتم ...... فضای سبزش واقعا فوق العادست ...       اینجا هم که دیگه کلی ناز کردی واسم ......     ...
2 تير 1392

مهتا جون به ديدن دختر دايي هيوا مي رود

سلام به قند عسلم ... خوبي خوشگلم ... اين روزا ياد گرفتي همه رو جون صدا مي كني مامان جون ماماني جون هيوا جون مخصوصا وقتي يه كاري داري خوب كلي سياستمداري واسه خودت ديگه ناز ناز من 15 خرداد رفتيم ديدن هيوا جون ...... واي اينقدر كوچولو و خوردني بود كه نگو ...... وقتي شير مي خورد آدم كيف مي كرد ...... تو هم خيلي دوسش داشتي و بوسش كردي ...... خلاصه كه خيلي شيرين و ناز نازيه عسل عمه اينم هيواي نازم ...     آخي نازي اينجا مثل اين عروسك كوچولوهاي نازه عزيزم   اينم تو راه رفتن ازت گرفتم ......       اينم دختر دايي و دختر عمه با هم ......       مهتا جون يه وقت جوجو رو...
22 خرداد 1392

مهتا دختر عمه شد

سلام دختر عمه مهتا خوبي ديشب هيوا جون دختر دايي علي و زن دايي زهرا به دنيا اومد . ايشالا كه قدمش مبارك باشه متولد 13 خرداد شد . يعني شما دو سال و يك ماه از هيوا جون بزرگتري ... ايشالا كه هم بازي خوبي براي هم بشين .... اينم مامان مريم براي هيوا جون درست كرده       اينم مهتاي محجبه .هههه از لبنان اومدي مادر ؟؟؟؟؟؟؟           اينجا هم رفتي حموم و اومدي بيرون .....           ...
14 خرداد 1392

خستگي مي دوني يعني چي ؟

يعني اين كه آدم اينطوري رو زمين و هوا خوابش ببره ...... اينم 3 نماي مهتا ...... 3 نما رو كسايي كه درس نقشه كشي گذروندن مي دونن يعني چي         يعني آدم اينقدر نقاشي بكشه اونم با مداد شمعي تا اينطوري لنگ در هوا بمونه هههههههه و اينجا هم مهتا عمو قناد نگاه مي كنه ..... آخه ديگه برنامه نبود نگاه كني مادر جون         بس كه برنامش قشنگه با يه فلش برگشتي سمت دوربين ..... آخر برنامه كودكه خوب .....     راستي تا حالا خرگوش از نزديك ديدين ..... نديدين ؟؟؟ خوب ببينين ......   مامان فداي خرگوش كوچولوش بشه ......   راستي همين روزا هيوا توپولي د...
10 خرداد 1392

مهتا براي اولين بار به مشهد رفت

سلام به خوشگل مامان .... خوبي عزيز مامان عسل مامان ....... وقتي رفتم بيمارستان نذر كردم كه ببرمت مشهد ... امام رضا هم طلبيد و با ماماني رفتيم مشهد ....... خيلي خوب بود جاي همه خالي اونجا يه آخوند ديدي يه دفعه گفتي: مامان ببين ...... خميني چادر سر كرده ....... يعني منو ماماني تركيديم از خنده تازه اونجا خاله سيما و آنيتا جون رو هم ديديم ......... اينم عكستون   قربونت برم كه اينقدر مهربوني دوستتو بغل كردي     اونجا هر بچه اي رو مي ديدي مي گفتي با ني ني بازي كنم ......... خلاصه خيلي اجتماعي هستي   اينجا تو هواپيما نشتي براي اولين بار ...... گفتي مطالعه كنم يه وقت وقتم هدر نره     البت...
3 خرداد 1392